وظیفه عکاسی این است که آدمی را برای آدمی و هر انسان را برای خویشتن تفسیر کند و این پیچیدهترین کاری است که در جهان وجود دارد.
لذت عکاسی به جهت باز تولید موقعیتهای زندگی انسان، هنگامی ما را به وجد میآورد که با هر بار دیدن و تعمق در آن، نکات تازهای را کشف کنیم. تصاویر با ما سخن میگویند و ما با همهی ادراک ذهنی امان به اطراف خود بیشتر دقیق میشویم.
عکسها همیشه حرفی برای گفتن دارند و بدون هیچ واسطهای چیزی را حکایت میکنند، چگونگی تعبیر و برداشت حرف اصلی یا پیام هر یک از عکسها به مخاطب بستگی دارد که با چه انگیزهای از عکسها استفاده میکند؟ دارای چه میزان سواد بصری است؟ ارتباط احساسی شخصی او با این آثار چیست؟ و در نهایت از دیدگاه هنر چه برداشتی از آن دارد؟
جدا از تصاویری با مضامین اجتماعی که راحت و مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار میکنند، عکسهایی نیز هستند که رازهایی را در خود نهفته دارند و عدم آگاهی از عناصر اولیهی زیبایی شناسی و تجربی دیدن، فاصله زیادی بین اثر و مخاطب ایجاد میکند، که در این راه مطالعه و مکاشفه و همچنین دیدن عمیقتر کمک میکند زوایای پنهان آثار آشکار شده و نظریههای متفاوتی ارائه شود. در این مورد«امبرتواکو» یک اثر هنری را اثری گشوده و باز میخواند و اعتقاد دارد که مخاطبان میتوانند برداشتهای متعددی از آن اثر داشته باشند.
از آنجا که تاثیر بصری آثار هنری بیش از هر کلامی، ذهن جستجوگر مخاطب را به چالش میکشاند، هنرمندان عکاس نیز باید با ساماندهی، وحدت و استفادهی آگاهانه از عناصر ساختاری آثار خود و ایجاد ارتباطی معنایی و درونی تلاش کنند و شرایط درک بالاتری را برای مخاطبین فراهم آورند.
همهی عکاسان افکار زیادی در مورد موضوع عکسهایشان دارند، برخی از این افکار خیلی سریع نتیجه میدهد و برخی دیگر مرتباً ذهن او را به خود مشغول میکند.
یک عکاس باید قوهی درک بالایی داشته باشد تا بتواند در کوتاهترین زمان ممکن که کسری از ثانیه است، لحظات مناسبی از زمان را منجمد سازد.
در زندگی روزمرهی ما بعضی از موضوعات بیاهمیت کمتر به چشم میآید، ولی چنانچه در نوع انتقال آن که از صافی ذهن هنرمند عکاس عبور نموده و در ساختاری منسجم و دقیق از ترکیب فرمها و عناصر زیباییشناسی اهتمام شود، آن را از یک انتقال سادهی تصویری به اثری گویا، ماندگار و هنری تبدیل میکند. و این مانند همان کلماتی است که به تنهایی فقط کلمه و واژهی متشکل از چند حرف هستند ولی وقتی به درستی و از ورای اندیشهای کنار هم مینشینند، جملهای را میآفرینند که میتواند بر روح و روان آدمی تاثیر بگذارد و یا سرمشق انسانها در راه و روش زندگی باشد.
در هر حال یک هنرمند در ارائهی موضوعات بایستی وسعت ذهن خود را گسترش دهد تا دید بازتری در بیان آنها بیابد. عکسها در ابتداء با خود هنرمند به گفتگو و مکاشفه میپردازند، چه زمانی که هنوز دکمهی شاتر دوربین خود را نفشرده و چه هنگامی که در برابر اثر عکاسی شده به تفکر میپردازد.
برداشتها، کشمکشها و فعالیتهای ذهنی ما در رسیدن به تصویری واحد مرتباً در تغییر است و آنچه در هنر عکاسی ذهنیت هنرمند را به عینیت متجلی میسازد حاصل تفکر و اندیشهی اوست.